Monday, April 15, 2013

چرا، به احترام، در مراسم خاکسپاری بانو "تاچر" کلاه از سر برمیدارم و به "تاچریسم" سلام خواهم کرد؟





 بعضی از انسانها برای اینکه همان کسی هستند که می باید باشند و همان جایی قرار می گیرند که تاریخ برای آنها تعیین کرده است مورد احترام ویژه اند. تاچر از جمله چنین افرادی بود و نمی توانم احترام عمیق خودم را نسبت به این "بانوی آهنین" بیان نکنم.

واقعیت این است که تنها آدم های "بزدل" می توانند حقایق و اتفاقات طبیعی مبتنی بر ضرورت های تاریخی برای یک جامعه و یا یک کشور را به شخصیت های تاریخی آن وقایع منتسب بکنند و از آن بدتر، بدون تلاش کافی برای تغییر در شرایطی که به ظهور و حیات یک نحلۀ فکری ختم شده، آرزوی مرگ اندیشه های موثر در تاریخ اجتماعی را داشته باشند.

این درست است که تیم مدیرانِ راست جهانی در دهۀ هفتاد و در مورد روی کار آوردن تاچر و ریگان احتمالاً تمامی ترفندهای و سرمایه های پس انداز شدۀ خودشان را بکار گرفتند و – به قاعده – خود را به رعایت قواعد جوانمردی در مبارزات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز محدود نمی دانسته اند. لیکن باید قبول کرد که دنیای بدون تاچر و ریگان همان دنیای اتوپیایی است که خارج از تصورات ساده اندیشانه نمی توانست وجود داشته باشد! دنیایی که خوش بینی های "کودکانه"، برای دستیابی سهل به آن، وجه مشترک همۀ آن آدرس های عوضیست که برای درست کردن "بهشت" بر روی زمین داده شده و بیشترین کاربرد را در تحمیق شهروندان و فرار از زندگی واقعی داشته است.

تحولات طوفانی سالهای آخر دهۀ 70 که با فراری دادن شاه در ایران شروع شد و تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991 امتداد داشت، آنچنان شیار عمیقی بر گونۀ تاریخِ "منطق" و منطقۀ زندگی ما ایرانیان برجای گذاشته است که نمی توان و نباید به سادگی از کنار آن گذشت. واقعیتی که بدون شناخت آن میشود به تکرارِ جهالت تاریخی ادامه داد و به دام ویرانی و فلاکتی که امروزه، همان تیم مدیریتی راست جهانی برای ما تدارک دیده اند، وارد شد. 

فقط انسانهای ضعیف و کسانی که در انجام ماموریت های تاریخی که برعهدۀ انجام داشته اند مرتکبِ کوتاهی های جبران ناپذیر شده باشند می توانند تقصیر شکست خودشان و جریان های تاریخی – طبقاتی خود را به قابلیت ها و سیاست های تیم مقابل پیوند بزنند و در پشت این بهانه جویی ها، خود و کوتاهی در عملکردشان را، در یک مقطع از تاریخِ زندگی پنهان نگاه دارند.

برای مردان عمل و کسانی که در انجام ماموریت های تاریخی قصور آگاهانه نداشته باشند، رقیب – که در بیان بزدلانه دشمن نامیده می شود - بخش مهمی از زندگی است. فانوسی است که در تاریکترین صحنه های کارزار برای پیدا کردنِ صفوف مبارزه و شکل دادن به آنها می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

در روزی که مراسم رسمی خاکسپاری بانو تاچر واقع خواهد شد، به احترام تمامی انسانهایی که در جبهۀ رقیبِ تاریخیِ اندیشه ورزی ما قرار دارند، کلاه از سر برداشته و به احترام، یک دقیقه سکوت داشته باشیم! 

شاید همین یک دقیقه، فرصتِ خالی کردن ذهن از افکارِ اضافی و تمایلات کودکانه، بتواند به ما یادآوری نماید که برای رسیدن به بهشت گم شده ای که به دنبالِ ساختنِ آن هستیم؛ قبول واقعیتِ وجود رقیب و تقدیمِ اشتیاقِ "زنده باد اندیشۀ مخالفِ من" به زندگی؛ صحیح ترین آدرس و درستترینِ راههاست! 

 بیان زیباتری هم بر این نوشته ناظر است که می گوید:
دشمن دانا بلندت می کند؛
بر زمینت می زند، نادان دوست!
26 فروردین 1392

No comments:

Post a Comment