تنها صداست که می ماند!
چرا توقف کنم، چرا؟
پرندهها به جستجوی جانب آبی رفتهاند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت، فوارهوار
و در حدود بینش
سیارههای نورانی میچرخند
زمین در ارتفاع به تکرار میرسد
و چاههای هوایی
به نقبهای رابطه تبدیل میشوند
و روز وسعتی است
که در مخیلهی تنگ کرم روزنامه نمیگنجد
چرا توقف کنم؟
راه از میان مویرگهای حیات میگذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلولهای فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که جذب ذرههای زمان خواهد شد
چرا توقف کنم؟
چه میتواند باشد مرداب
چه میتواند باشد جز جای تخمریزی حشرات فساد
افکار سردخانه را جنازههای بادکرده رقم میزنند.
نامرد، در سیاهی
فقدان مردیاش را پنهان کرده است
و سوسک... آه
وقتی که سوسک سخن میگوید
چرا توقف کنم؟
همکاری حروف سربی بیهوده است
همکاری حروف سربی
اندیشهی حقیر را نجات نخواهد داد
من از سلالهی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند
پرندهای که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است، پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است
که آسیابهای بادی میپوسند
چرا توقف کنم؟
من خوشههای نارس گندم را
به زیر پستان میگیرم
و شیر میدهم
صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفهی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا، صدا، صدا
تنها صداست که میماند
در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کردهاند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامهی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست.
مرا به زوزهی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چه کار؟
مرا به حرکت حقیر کرم در خلأ گوشتی چه کار؟
مرا تبار خونی گلها به زیستن، متعهد کرده است
تبار خونی گلها، میدانید؟
پرندهها به جستجوی جانب آبی رفتهاند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت، فوارهوار
و در حدود بینش
سیارههای نورانی میچرخند
زمین در ارتفاع به تکرار میرسد
و چاههای هوایی
به نقبهای رابطه تبدیل میشوند
و روز وسعتی است
که در مخیلهی تنگ کرم روزنامه نمیگنجد
چرا توقف کنم؟
راه از میان مویرگهای حیات میگذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلولهای فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که جذب ذرههای زمان خواهد شد
چرا توقف کنم؟
چه میتواند باشد مرداب
چه میتواند باشد جز جای تخمریزی حشرات فساد
افکار سردخانه را جنازههای بادکرده رقم میزنند.
نامرد، در سیاهی
فقدان مردیاش را پنهان کرده است
و سوسک... آه
وقتی که سوسک سخن میگوید
چرا توقف کنم؟
همکاری حروف سربی بیهوده است
همکاری حروف سربی
اندیشهی حقیر را نجات نخواهد داد
من از سلالهی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند
پرندهای که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است، پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است
که آسیابهای بادی میپوسند
چرا توقف کنم؟
من خوشههای نارس گندم را
به زیر پستان میگیرم
و شیر میدهم
صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفهی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا، صدا، صدا
تنها صداست که میماند
در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کردهاند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامهی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست.
مرا به زوزهی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چه کار؟
مرا به حرکت حقیر کرم در خلأ گوشتی چه کار؟
مرا تبار خونی گلها به زیستن، متعهد کرده است
تبار خونی گلها، میدانید؟
فروغ فرخزاد
كتاب ایمان بیاوریم به آغاز فصل
سرد
No comments:
Post a Comment