تحلیلی برای امروز! (برای همصدائی چشمان باز و همدلی لازم است!)
آشکار است که دست اندازی روحانیت در کسب قدرت سیاسی در ایران یک عمل ایدولوژیک و مذهبی نبوده است. این موضوع از ریزش ایمان و اعتقاد نزد شهروندان و عدم امکان تامین زندگی شرافت مندانه از حضور در مجامع مذهبی و دخل و خرج زندگی روحانیون از این محل به وضوح روشن است. نشانهء آشکار بعدی در این خصوص رونق "مداحی" تحت لوای حکومت روحانیون در ایران بوده است.
در واقع جایگاه صنفی روحانیت مدت ها است که به وسیلهء "صنف" مداحان تسخیر شده و روند رو به توسعهء مداحان در قدرت و سیاست در ایران امروز و طرح ضرورت تاسیس دانشکدهء مداحی، خود بیانگر این واقعیت است که مداحی نیز در ایران پشت سر روحانیت با پا گذاشتن جای پای قبلیِ روحانیت، از عرصهء صنفی مداحی برای مراسم مردم، به سمت مداحی برای قطب های قدرت سیاسی در حال استحاله هستند.( بررسی این موضوع به دلیل کم اهمیت بودن آن موضوع این یادداشت نیست.)
هر چند جایگاه و سرنوشت روحانیت در بعد از سال 1357 دست خوش دگرگونی شگرفی شد و روحانیت با استفاده از حس اعتماد مردم به آنها تمامی ارکان سیاسی، نظامی و اقتصادی را در قبضهء قدرت خود گرفتند. تناقض موجود در ماموریت اجتماعی آنها و واقعیت های مدیریت در یک جامعهء متکثر و جوان، در تقابل با ظرفیت های تاریخی روحانیت قرار داشته و حکومت ورزی روحانیت بر بنیان تناقض در ماموریت اجتماعی آنها با ماموریت –اکتسابی- ادارهء اقتصاد و سیاست در جامعه قرارداشته و تابلو «ما همهء دردهای شما را درمان می کنیم، انواع اقسام عمل جراحی و زیبائی و پوست» درسر در مطب آقایان بیشتر به تابلوهای رمالان و دعانویسان شبیه شد.
می شود در یک جامعهء تاریخاً ثروتمند مدت زمانی را با تکیه و - حتی ترویج - جهل و نادانی به طبابت و ناف نویسی برای مردم سر کرد لیکن اولین کسی که در این موقعیت متوجه عدم انطباق ماموریت و مامور می شود – در واقع – خود شخص کلاهبردار است. و ریزش نیروهای صادق از قشر روحانیت بطور آگاهانه از همین محل شروع می شود.
اینکه بخشی از روحانیونی که در سالهای اول بعد از سال 57 در قدرت سیاسی حضور داشتند و به مرور خود را از این عرصه کنار کشیدند نیز به طور عمده در این ردیف طبقه بندی می شوند و می توان به سلامت نفس و صداقت آنها احسنت گفت.
با توجه به موضوعات بالا در واقع می توان شرایط فعلاً موجود برای صنف روحانیت در ایران را به شرح ذیل خلاصه کرد:
1- بخشی از روحانیت در احترام به پایگاه اجتماعی خود و با توجه به تعریف "کلاسیک" از قشر خود نشان دادند که به صنف خود تعلق خاطر دارند و در سالهای اخیر به سرعت خط مرز روشنی با روحانیت حاکم ترسیم کرده و مسیر خود را از بنگاه های "رمالی و دعانویسی" جدا کرده اند. این بخش از نظر تعداد اکثریت داشته و به اعتبار اصالت وجود پایگاه تاریخی، جزئی از طبقات اجتماعی در ساختار جمعیتی ایران محسوب می شود که در مبارزات حق طلبانه همراه جامعه مدنی هست و می تواند نقش موثرتری را نیز برعهده بگیرد.
2- جزیی از قشر روحانی که عمده مراکز "رمالی و دعانویسی" را در اختیار دارند ودر خلاف مسیر ماموریت های اجتماعی و تاریخی روحانیت با ابزار "تقیه"، "مصلحت" و "دعانویسی" سعی در بازار گرمی "دکان" جهل و نادانی داشته و عملاً غیر اخلاقی ترین روشهای حکومت در تاریخ دنیا را در یک سیستم حکومتی به اصطلاح روحانی گردآورده و با دست یازیدن به ثروت های ملی – بویژه خدادادی – دچار بیماری اعتیاد به پرخوریِ مواهب کشور شده است.( ذکر این نکته خارج از لطف نیست که اشاره شود درمان بیماری اعتیاد به پرخوری از مشکل ترین درمان ها است و معمولاً بیمار در شرایط عادی تلف خواهد شد.)
3- جزء سوم از قشر روحانیت در این میان اما در مشکل ترین وضعیت ممکن قرار گرفته اند. این بخش در واقع زادهء فلاکتِ نادانی و سازمان نیافتکی جامعه ایران است. در موقعیت پدر خواندگی و سلطانی و البته فاقد پیشینهء تاریخی برای این موقعیت. بحران بطور خاص به یک بیت و اعوان تزدیک آن محدود می شود. و قرعهءاین فال به نام رهبری فردی خامنه ای افتاده. تناقض دشواری است. براساس وضعیت اجتماعی موجود قدرت در "ولی" ناشی از مقبولیت روحانیت نزد مردم در سال 57 و مقبولیت "ولی" در سال 68 – به هر دلیل – نزد روحانیت بوده ولیکن امروز هر دو موقعیت اجتماعی عملاً در هم ریخته و علاوه بر این دو موضوع ذکر شده، حاشیه هایی که از متن هم مهم تر است سیستمِ اعمال حاکمیت را تحت فشار قرار داده اند:
- اول آنکه دنیا به سرعت در مسیری خلاف تمایلات "ولی" و به سمت و سوی رفاه و دمکراسی در حال حرکت است و سیستمِ حاکم قادر به حرکت پابه پای آن نیست.
- دوم اینکه برای حفظ قدرت مطلقه گرگ های دریده ای در خدمت "ولی" قرار گرفته و به "سوراخ سمبه" های حیات او مسلط شده اند و خود یک پا مدعی "سلطنت" هستند.
- وسوم اینکه شهوتِ قدرت و سلطنت، تمامی وجود "ولیعهد" دعانویسی که در نقش "شاه" ظاهر شده است را در بر گرفته.
تصویری که در بالا بدست آمد. واقعیت امروز سیاست در ایران است. صف بندی غریبی است که در یک طرف آن میلیون ها ایرانی آرزومند و بخش اصلی از بدنهء روحانیت که یا آگاهانه و یا به دلیل محرومیت از نعمات سلطانی در سمت مطالبات مردم قرار دارند، قرا گرفته اند و در سمت مقابل به تعداد انگشتان دست "روحانی" و حداکثر 1000 نفر گرگ دریدهء آدم خوارِ معتاد به دلارهای نفتی که در نهایت جر "کثیف کردن" دلارهای نفتی - که می باید به عنوان سرمایه های مردم ایران به خدمت گرفته می شدند - هیچ ویژه گی برجسته ای نزد آنان باقی نمانده است.
تحولات آتی در این فرآیند به سرعت اتفاق خواهد افتاد:
الف- حقوق بگیران ماشین سرکوبِ حاکمان که به سلاح ایمان به اسلام نیز مجهز بوده اند. هم از حقوق ماهیانه محروم خواهند شد و هم خیلی زود متوجه می شوند که حقانیتی در دکان های "رمالی و دعانویسی" به نام اسلام وجود ندارد.
ب- گرگ های هار شدهء شهوتِ قدرت و ثروت زنجیر پاره کرده اند و خدا را هم بنده نیستند.
ج- "ولی" و تعداد انگشت شمارِ حول او که از ترس خورده شدن به دست گرگ های دست پرودهء خود تعادل روانی شان را هم از دست داده اند.
چه خواهد شد؟
- هیچ پلی پشت سر روحانیتی که خود را از گردونهء قدرت خارج کرده و یا توسط حاکمان به بیرون از دایره پرتاب شده اند ویران نشده است. آنها می توانند به حوزه های علمیه و مساجد صنفی خود بر گشته از احترام اجتماعی هم برخوردار باشند.
- انگشت شمار روحانیونی که هنوز با "ولیِ" سرگشته همراه هستند نیز هنوز چند سوراخ موش در منازل دوستان سابق خود که مورد احترام جامعه مدنی هستند می توانند سراغ بگیرند.
- ولی نبرد اساسی در تقابل گرگ های دریدهء نکبتِ 30 سال اشتباه تاریخی و "بختک مسلط" و مردم ایران – و به جرات می توان گفت – تمامی دنیای متمدن به مرحلهء تعیین تکلیف نزدیک می شود.(بختک چیست؟ را اینجا بخوانید)
در فرصتی که می توان به جرات آنرا بیشتر از یکی دو ماه ارزیابی نکرد. باقی ماندهء روحانیون در قدرت می توانند به فراخوان هم صنفی های عاقلتر خود گوش داده فرصت ایجاد نمایند گرگ های دست آموز وحشی شده به قفس های خود بازگردانده شوند. و جامعه در خصوص اصلاح ساختار سیاسی تصمیم تاریخیِ جدیدی اتخاذ نماید.
بعد از این مدت "با درگیری" و یا "بدون درگیری" بساط حضور حاکمیت غیر مردمی به دست مردم ایران و یا قدرت های متمدن دنیا برچیده خواهدشد!
به عنوان یک ایرانی که ذره ای از کینه و نفرت و بداندیشی نسبت به فلاکت 33 سال رنجی که بر گرده کشیده نمی توان در او سراغ گرفت، صاحب این قلم ساده ترین و کم درد ترین راه را برای مردم و تاریخ ایران آرزو دارد. با استفاده از فرصتی که با بازگشتن شهروندان به موقعیت های اجتماعی خودشان شروع می شود و با انتخاباتی آزاد، موقعیت سیاسی لازم برای بازسازی خرابی های 33 سال نکبتی که برما گذشته است را فراهم خواهد کرد.
باشد که چنین شود!
20 آبان 1391
مطالعه یادداشت های ذیل هم توصیه می شود:
No comments:
Post a Comment