Friday, January 11, 2013

بر تارکِ نادانی به یک "لبخند" می توان پای نهاد. از همین الان آنرا به انجام برسانیم!/ "پدر" و بازجوی مهدی خزعلی هم بخوانند





کسانی که با مهدی خزعلی آشنایی دارند؛ گلخندِ "لبخندی" را که بر لبانش غنچه می زند! دیده اند. (این موضوع شامل پدر و بازجوی ایشان هم می شود.) در مورد "راز" این لبخند چه می دانیم؟
مهدی انسان آرامی است؛ قدرت تصمیم گیری بالایی دارد و عاشق است! او متانت چشمگیری دارد و "نگران" نیست و مولفه های روشنی از "ایمان" را می توان در او یافت. روز 22 تیر ماه 1391 - به مناسبتی که به حیاتِ انسان ایرانی مربوط می شود- نوشت: «بر تارکِ نادانی به یک "لبخند" می توان پای نهاد. از همین الان آنرا به انجام برسانیم»!

جمله ای با سه مولفهء اساسی:
-          تارک نادانی؛ به عنوان دشمن!
-          لبخند؛ به عنوان سلاح!
-          الان؛ به عنوان "عرصه" و "زمانِ" مبارزه!
 اگر بپذیریم که اساس دانایی؛ "علمِ به نادانی" است. قبولِ واقعیتِ "نادانی" می تواند حاملِ آرامشی باشد که برای غلبه به "نادانی" لازم است. آرامشی که با یک لبخند به دنیا می آید،عمر همیشگی دارد، و بر تاریکیِ جهل و نادانی پیروز است.
برای کسی که مبارزه با جهل و نادانی برای او نقشِ دکور ندارد و نیازمندِ حفظ بقای موقعیت خود، با دست آویز قرار دادن دشمن، هم نیست! آیا زمانی بهتر از همین "الان" برای پای نهادن بر "تارک نادانی" وجود خواهد داشت؟ رمز لبخند "مهدی" را در "ایمانِ" به مبارزهء تعطیل ناپذیر او با "جهل"؛ دریافتم!
مبارزی که خود را داناترینِ انسان ها نمی داند؛
با سلاح لبخند به مقابله با نادانی بر می خیزد؛
و در این کار به قرارِ همین الان، مستقر هست!
چرا پرچمِ گلخندِ لبخند بر چهره نداشته باشد؟

22 دی ماه 91

No comments:

Post a Comment