هدف یک سیستم همان کاری است که انجام می دهد.
این یک قضیه
ابتدایی و حقیقتی
آشکار است!
برای اینکه دچار غفلت محض از عواقب عدم توجه به این واقعیت
نشویم نقطهء آغاز بهتری از «فهم معمولِ نیت های خیر، پیشداوری نسبت به توقعات و
قضاوت های اخلاقی» باید وجود داشته باشد.
مثال عملی را می توان با بررسی عملکرد یک ماشین - به ظاهر سواری
- ولی فاقد ارتباط بین "گیربکس"
و "سیستم حرکتی" نشان داد. ماشین مورد بررسی هر مدلی که داشته و ساخت هر
کمپانی معتبری هم که باشد(مدعا). قهراً نمی تواند در طبقه بندی ماشین های سواری
قرار بگیرد(نتیجهء عمل).
حتی بهترین و مجلل ترین ماشین های ساخته شده هم نمی توانند
بدون امکان تامین سوخت لازم در این طبقه بندی قرارداشته باشند. – ماشین های سواری –
این مثال را آوردم که در مورد رابطهء متقابل یک سیستم
اجتماعی "دیکتاتوری" با "جامعهء مدنی" گزارهء قابل اتکایی
بدست بدهم. آیا می شود ادعا کرد که یک سیستم دیکتاتوری محض بدون در نظر گفتن
"جمعیتی" که دیکتاتوری را – ذهنی یا عینی – قبول دارند! وجود داشته باشد؟
البته جواب سئوال بالا برای هر ذهن ساده ای
"منفی" است ولی آیا در زندگی واقعی – همیشه - شناخت مواردِ سیستمی و اطلاعات ما از "نتیجهء" کارِ سیستم به اندازهء این مثال، سهل و ممتنع بدست می آید؟
البته جواب به این سئوال هم "منفی" است و باید
توجه داشت که در فقدانِ برآوردهای قابل استناد و بدون در اختیار داشتن اطلاعات
آماری از نتایج کار، شناخت سیستم غیرممکن بوده و با توجه به واقعیتِ «هدف یک سیستم
همان کاری است که انجام می دهد.» پارادایمِ نقص و نقض تحلیل هایی که بطور روزمره سلامت
روانی ما و جامعهء ما را تهدید می کنند، ادامه خواهد یافت!
واقعیت این است که 34 سال است بخشی از جمعیت ایرانی – با روند
کمی و کیفیِ کاهش و یا افزایش آن فعلاً کاری نداریم – سوار بر ماشینِ سیستم حکومتی
اسلامی که "جمهوری" خوانده می شود، شده اند(ایم) و بدون اندازه گیری
نتایج عملی قابل اتکاء، در حالِ فتح قله های انقلابی و نابودی دشمنان فرضی، به
سرعت در جاده های خیال درحال حرکت هستند.
طنز احمقانه آنجاست که بعضی مواقع از اصطلاحاتی چون ماشینی
که فرمان آن را کنده وبیرون انداخته ایم و یا ترمز ندارد برای نشان دادن صلابتِ "جاری
بودن" زندگی - در این ماشین - استفاده می شود. ( به ادبیات مورد استفادهء حسین
شریعتمداری و احمدی نژاد در این موارد –علاوه بر توهمات خامنه ای – می توان اشاره
کرد)
آنچه که پنهان نگهداشته می شود. اما... این واقعیت است که
این سیستم، «"فشل" و فاقد مقدماتی ترین آثار "حرکت" بوده و
سیرک ثابتی است که حتی در 34 سال گذشته یک متر هم جابجا نشده است».
تنها سند قابل قبول نسبی که می تواند نمودی از حرکت این
سیستم باشد. – والبته ربطی به کاری که انجام می دهد ندارد – زاد و ولدِ جمعیت ساکن
و حرکتِ جمعیتی است که به هر دلیل خود را از کشتیِ به گل نشسته به دریای زندگی
پرتاب کرده اند.
می شود پذیرفت که از نظر پیاده شدگان از این ماشین، ماشین
مذکور دارای حرکت نسبی ارزیابی شود.- حسی واقعی که از وجود امکان حرکتِ واقعیِ پیاده
شده ها بدست می آید و البته یک "نمود واقعی" هم هست. ولی برای جمعیت
ساکن در این ماشین هیچ حرکتی "وضعی" «می تواند اتفاق نیافتاده باشد» –
که اتفاق هم نیافتاده – هر چند «حرکت نسبی نسبت به جهان خارج کاملاً قابل لمس هست».
برای تحقیق در خصوص این پارادایمِ متناقض و ناقص دو روش
علمی و غیر علمی می تواند در پیش گرفته شود. روش علمی این است که نتایج قابل
اندازه گیری در مورد ویژه گی های وجود "آثار حرکت" را اندازه گیری کنیم.
و روش غیرعلمی این است که نتایج اعلام شده در بلندگوهای تبلیغاتی را مبنای برآورد
قرار بدهیم.
ولی هرکدام از دو روش تحقیق را که در پیش بگیریم در نتیجهء
بدست آمده و تعریف ما از "سیستم" تاثیری ایجاد نمی شود و مستقل از نتایجِ "ذهنی" ویا "عینی"، نتایج علمیِ کارِ سیستم، مبینِ وضعیت
واقعی زندگی ما خواهد بود. چرا که « هدف یک سیستم همان کاری است که انجام می دهد!»
در این یادداشت در نظر نداریم به کل موضوعات تاریخ ایران
بپردازیم. هدف مقاله تا اینجا معرفی و ایجاد فهم زبانی مشترک در خصوصِ واقعیتِ غیر
قابل کتمانِ « هدف یک سیستم همان کاری است که انجام می دهد» بود!
نتیجه گیری منطقی:
در این یادداشت می
خواستم به این نکته تاکید داشته باشیم که «"جمع جبری" تناقضات سیستمی در
موضوعات مختلف – در صورتی که به درستی اندازه گیری شده باشد - نمی تواند
"صفر" نباشد»! (انحراف از حاصلِ جمع جبری "صفر" مشخصه های
تعریف شده برای وجود "سیستم" را نقض می کند.) و ماهیتِ شخصیتیِ هر
سیستمی براساس "کاری" که از آن برمی اید، تعریف می شود!
نتیجه گیری عملی:
اگر سیستم حاکمیتی، در ایران امروز، فاقد ظریب رشد مثبت
بوده، دوستی در میان قدرت های اقتصادی دنیا ندارد و امنیت اجتماعی (حتی بهداشتی)،
اقتصادی و سیاسی خود و جامعهء تحت حکومت خود را هم نمی تواند تامین کند. - یعنی
"فشل" است! – نمی تواند یک سیستم دیکتاتوری قاهر هم باشد.
مدعای اپوزیسیون ایرانی در خصوص قدرت سرکوب و جباریت این
سیستم نیز فقط می تواند نشان دهندهء ضعف مفرط و بی سامانی اپوزیسیونِ مدعی باشد.
فقدان قابلیتِ زایش در اپوزیسیونی که قادر نیست جایگزین
مناسبی برای شخصیت های تاریخ ساز و تبین کنندهء اندیشهء مدرن از جنس گاندی، مارکس،
لوترکینگ، ماندلا، حمید اشرف، مسعود احمدزاده و احسان طبری تربیت و از سینه بیرون
دهد نیز، هیچ ارتباطی به قدرت فاهرهء حاکمیتی که نمی تواند امنیت حداقلی خود را
تامین نماید، ندارد!
دی ماه 91
مطالعه یادداشت های ذیل در این خصوص توصیه می شود:
No comments:
Post a Comment